۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

گلها فراوان شد ، بلبل غزل خوان شد
ساحل به خود لرزید ، دریا به طغیان شد
کوهها ز هم پاشید ، چشمه خروشان شد
خرگوش ترسویم ، چون شیر غران شد
ظلمت به خود بیچید ،خورشید تابان شد
شب مانده بود سنگین ، ناگه گریزان شد
صبح ظفر آمد ، با عشوه و نازش
لاله چه میرقصید ، سمبل چه الوان شد
در خلوت آن دشت ، عریان وبی اختر
حالا ببین کز عشق ، دشتی گلستان شد
روحی دگر امد ، در جان آن رفته
دست مسیحائی ، از نو نمایان شد
آری بهاران شد ، آری بهاران شد

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

مكرزن
روزی، روزگاری مردی تصمیم گرفت كتابی بنویسد به اسم مكر زن. زنی از این قضیه باخبر شد و راه افتاد پرسان پرسان خانه آن مرد را پیدا كرد. به بهانه ای رفت تو و پرسید «داری چی می نویسی؟» مرد جواب داد «دارم كتابی می نویسم به اسم مكر زنان، تا مردها بخوانند و هیچ وقت فریب آن ها را نخورند.» زن گفت «ای مرد! تو خودت نمی توانی فریب زن ها را نخوری، آن وقت می خواهی كتاببی بنویسی و به بقیه چیز یاد بدی؟» مرد گفت «من شماها را از خودم بهتر می شناسم و مطمئن باش هیچ وقت فریب تان را نمی خورم.» زن گفت «عمرت را رو این كار تلف نكن كه چیزی عایدت نمی شود.» مرد گفت «این حرف ها را نمی خواهد به من بزنی؛ چون حنای شما زن ها پیش من یكی رنگ ندارد.» زن گفت «خلاصه! از من به تو نصیحت؛ می خواهی گوش كن، می خواهی گوش نكن.» مرد گفت «خیلی ممنون! حالا اگر ریگی به كفش نداری، زود راهت را بگیر و از همان راهی كه آمده ای برگرد و بگذار سرم به كارم باشد. معلوم است كه شما زن ها چشم ندارید ببینید كسی می خواهد پته تان را بریزد رو آب.» زن گفت «خیلی خوب!» و برگشت خانه. خط و خال، پولك و زرك و غالیه، حنا، سرمه، وسمه، غازه و سرخاب و سفیداب را بست به كار و خودش را هفت قلم آرایش كرد. رخت های خوبش را هم پوشید و باز رفت سراغ همان مرد و سلام كرد. مرد جواب سلام زن را داد و تا سرش را از رو كتاب ورداشت دلش شروع كرد به لرزیدن؛ چون دید دختر غریبه ای مثل ماه ایستاده جلوش. مرد با دستپاچگی پرسید «تو دختر كی هستی؟» زن، پشت چشمی نازك كرد و جواب داد «دختر قاضی شهر.» مرد گفت «عروس شده ای یا نه؟» زن گفت «نه!» مرد گفت «چطور دختری مثل تو تا حالا مانده تو خانه و شوهر نكرده؟» زن جواب داد «از بس كه پدرم دوستم دارد، دلش نمی آید شوهرم بدهد.» مرد پرسید «چطور؟ یك كم واضح تر حرف بزن.» زن جواب داد «هر وقت خواستگاری برام می آید، پدرم می گوید دخترم كر و لال و كور است و با این حرف ها آن ها را دست به سر می كند.» مرد گفت «ای دختر! زن من می شوی؟» زن گفت «من حرفی ندارم؛ اما چه فایده كه پدرم قبول نمی كند.» مرد گفت «دستم به دامنت؛ بگو چه كار كنم كه به وصالت برسم؟» دختر گفت «اگر راست می گویی و عاشق من شده ای، برو پیش پدرم خواستگاری، پدرم به تو می گوید دخترم كر و لال است و به درد تو نمی خورد. تو بگو با همه عیب هاش قبول دارم. این طور شاید راضی بشود و من را بدهد به تو.» مرد گفت «بسیار خوب!» و رفت پیش قاضی. گفت «ای قاضی! آمده ام دخترت را برای خودم خواستگاری كنم.» قاضی گفت «خوش آمدی؛ اما دختر من كر و لال و كور است و به درد تو نمی خورد.» مرد گفت «دخترت را با همه عیب و نقصش قبول دارم.» قاضی گفت «حالا كه خودت می خواهی، مبارك است.» و همه اهالی شهر را جمع كرد. عروسی مفصلی گرفت و دخترش را به عقد آن مرد درآورد. بعد هم داماد را بردند حمام و از حمام درآوردند و كردند تو حجله و در حجله را بستند رو عروس و داماد. داماد با یك دنیا شوق و ذوق رفت جلو، روبند عروس را ورداشت و تا چشمش افتاد به روی عروس دو دستی زد تو سر خودش؛ چون دید هر چه قاضی از دخترش گفته بود، درست است. مرد فهمید آن زن قشنگ فریبش داده؛ ولی جرئت نداشت زیر حرفش بزند و به قاضی بگوید دخترش را نمی خواهد. آخر سر دید راهی براش نمانده، مگر اینكه بگذارد به جای دوری برود كه هیچ كس نتواند ردش را پیدا كند. این طور شد كه بی خبر گذاشت از خانه قاضی رفت. پشت به شهر و رو به بیابان رفت و رفت تا رسید به شهری كه هیچ تنابنده ای او را نمی شناخت. مدتی كه گذشت دكانی برای خودش دست و پا كرد و شروع كرد به كار و كاسبی. یك روز دید همان زن قشنگ آمد ب دكانش و سلام كرد. مرد از جا پرید و با داد و فریاد گفت «ای زن! تو من را از شهر و دیارم آواره كردی، دیگر از جانم چه می خواهی كه در غربت هم دست از سرم بر نمی داری؟» زن خندید و گفت «من از تو هیچی نمی خوام؛ فقط آمده ام بپرسم یادت هست گفتی هیچ وقت فریب زن ها را نمی خورم؟» مرد گفت «دیگر چه حقه ای می خواهی سوار كنی؟ تو را به خدا دست از سرم وردار.» زن گفت «اگر قول می دهی برای زن ها كتاب ننویسی و پاپوش درست نكنی، تو را از این گرفتاری نجات می دهم.» مرد گفت «كدام كتاب؟ بعد از آن بلایی كه سرم آوردی، كتاب نوشتن را بوسیدم و گذاشتم كنار.» زن گفت «اگر به من گوش كنی، كاری می كنم كه قاضی طلاق دخترش را از تو بگیرد.» مرد گفت «هر چه بگویی مو به مو انجام می دهم.» زن گفت «اول قول بده كه من را به عقد خودت در می آوری.» مرد گفت «قول می دهم.» زن گفت «حالا كه عقل برگشته به سرت، با یك دسته غربتی راه بیفت سمت شهر خودمان و آن ها را یكراست ببر در خانه قاضی و در بزن. قاضی خودش می آید در را وا می كند و تا چشمش می افتد به تو می پرسد این همه مدت كجا بودی؟ بگو دلم برای قوم و خویشم تنگ شده بود و رفته بودم به دیدن آن ها و چون چند سال بود كه از هم دور بودیم، نگذاشتند زود برگردم. حالا هم آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» مرد همین كار را كرد و با یك دسته كولی راه افتاد؛ رفت خانه قاضی و در زد. قاضی آمد در را واكرد و دید دامادش با سی چهل تا كولی ریز و درشت پشت در است. قاضی از دامادش پرسید «این همه مدت كجا بودی؟» مرد جواب داد «ای پدر زن عزیزم! مدتی از قوم و قبیله ام بی خبر بودم، یك دفعه دلم هواشان را كرد و رفتم به دیدنشان. حالا آن ها هم با من آمده اند عروسشان را ببینند و مدتی اینجا بمانند.» بعد شروع كرد به معرفی آن ها و گفت «این پسرخاله، آن دخترخاله، این پسر عمو، آن دختر عمو، این پسر عمه، آن دختر عمه.» كولی ها دیگر منتظر نماندند و جیغ و ویغ كنان با بار و بساطشان ریختند تو خانه قاضی. یكی می پرسید «جناب قاضی! سگم را كجا ببندم؟» یكی می گفت «جناب قاضی! دستت را بده ماچ كنم كه خاله زای ما را به دامادی قبول كردی.» دیگری می گفت «خرم چی بخورد؟ زبان بسته سه روز تمام بكوب راه آمده و یك شكم سیر نخورده.» یكی می گفت «اول جلش را وردار، بگذار عرقش خوب خشك بشود.» دیگری می گفت «بزم را كجا ببندم؟ همین طور كه نمی شود ولش كنم تو خانه جناب قاضی.» قاضی دید اگر مردم بفهمند دامادش كولی است، آبروش می ریزد و نمی تواند در آن شهر زندگی كند. این بود كه دامادش را كنار كشید و به او گفت «تا مردم نیامده اند به تماشا و تو شهر انگشت نما نشده ام، دخترم را طلاق بده و قوم و خویش هات را بردار برو.» مرد گفت «پدر زن عزیزم! من آه در بساط ندارم كه با ناله سودا كنم؛ آن وقت مهریه دخترت چه می شود؟» قاضی گفت «كی از تو مهریه خواست؟» مرد كه از خدا می خواست از شر دختر خلاص شود، حرف قاضی را قبول كرد. دختر را فوری طلاق داد و رفت با همان زنی كه فریبش داده بود عروسی كرد.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

چرا حکومت از گسترش علوم انسانی به هراس افتاده است؟

اگر همین حالا در اطرافتان یک کتاب دانشگاهی فیزیک یا ریاضی پیدا کنید و نیم ساعتی وقت بگذارید و یک فصلش را مطالعه کنید بعید می دانم ذهن شما خیلی از دایره مطالعه خارج شود و باز هم خیلی بعید است که در حین مطالعه به شرایط کشور فکر کنید. حالا کتاب را عوض کنید و به جایش یک کتاب از زمینه علوم انسانی پیدا کنید. این کتاب می تواند از جامعه شناسی گرفته تا مدیریت، از الهیات تا حقوق و حتی روزنامه نگاری و یا اقتصاد باشد. شاید هنوز چند دقیقه از شروع مطالعه شما نگذشته باشد که ناگهان ذهن شما به سمت مسائل جاری کشور منحرف شود و شروع به مقایسه در ذهن خود بکنید و به نتایج بدی برسید. مهم نیست در حال خواندن کتابی در مورد حقوق شهروندی باشید یا سیاست های مالی اقتصادی، مدیریت منابع انسانی یا سرمایه های اجتماعی یا حتی روابط بین الملل. واقعا مهم نیست. به محض اینکه شروع به خواندن یک منبع غیربومی می کنید در ذهنتان حکومت را سرزنش خواهید کرد که چرا کارهایش بر خلاف مصالح و استانداردهای جهانی است. این همان نکته ای است که باعث می شود علوم انسانی غیربومی و تحصیل کردگان غیربومی اش و محققین روشنفکرش اینقدر خطرناک به نظر برسند. ناتوانی حکومت در توسعه اقتصاد اسلامی و مدیریت اسلامی و حقوق اسلامی و … و تناقض ها و مشکلات هر کدام از آن ها، در کنار موفقیت نسبی تجویزهای خارجی باعث شده است که قشر محصل و تحصیل کرده جوان ایران در این نسل باورهای کهنه اش را کنار بگذارد و دیگر به این سادگی ها گول نخورد. حالا این نسل از شاگردی به استادی رسیده است. حالا دارد در دبیرستان ها و دانشگاه های کوچک تر به تدریج جای پایش را محکم می کند تا در یک حرکت تکاثری و فزاینده روی افکار و اندیشه های سنتی و قدیمی را پاکسازی کند و جامعه جوان ایرانی را به باورهای جدیدی مجهز کند. حکومت ایران از فیس بوک و توئیتر نمی ترسد. ترس حکومت از محتوایی است که روی این وب سایت ها توزیع می شود. حکومت ایران با علوم انسانی مشکل ندارد اما مشکلش وقتی برملا می شود که دانشجویان این رشته ها حرف هایی می زنند که تن دولت را می لرزاند و به یادش می آورد که در آینده ای نه چندان دور، این تفکر جایگزین خرافه هایی خواهد شد که سال ها در سفره مردم گذاشته است.
حرکت بسیار خنده دار وزیر پیشنهادی در مجلس
روزنامه اعتماد - ۱۰ شهریور - صفحه ۲ . سوسن کشاورز وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش وقتی نوبت به سخنرانی اش شد, تحت تاثیر جو مجلس مسیر را اشتباه رفت که باعث خنده نماینده گان شد او ابتدا از پله های هیات رئیسه بالا رفت که هیات رئیسه اشاره کرد جایگاه ناطقان پایین است . این وزیر سپس از پله های جایگاه ناطقان بالا رفت ولی بدون توقف در مقابل میکروفن از پله های آن طرف پایین آمد . که در این هنگام یکی از نماینده های اصولگرا به سرعت خودش را به او رساند و به او گفت که وقتی که از پله ها بالا رفت نباید از این طرف پایین بیاید و باید در مقابل میکروفن بایستد و سخنرانی کند . که سرانجام خانم سوسن کشاورز وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش موفق شد درپشت میکروفن قرار گرفت و سخنرانی اش را انجام داد . ( دقت کردید این احمدی نژاد عجب احمق هایی را وزیر می خواد بکنه )
وقتي اينها ....راازگوشت كوبيده تشخيص نميدن جاي تعجب نداره

پدرسوخته ی ملعون دروغ می ‌گوید
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که « والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟» اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می ‌گوید. مُرده !» مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست!»
اين هم حكايت مردم وجمهوري اسلامي است

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

سایت حامی احمدی نژاد: مدرک لاریجانی تقلبی است
هم ميهن : بالاگرفتن اختلاف نظر میان مجلس و احمدی نژاد در آستانه معرفی کابینه، سبب شده که حامیان دولت جبهه تازه ای به روی علی لاریجانی بگشایند.در همین رابطه، سایت رجانیوز که از سوی نزدیکان دولت اداره می شود در خبری شگفت انگیز، از غیرقانونی بودن مدرک دکترای رییس مجلس هشتم و تهیه گزارش هایی درباره «چگونگی اخذ مدرک دکترای علی لاريجانی» و تسلیم آن به تعدادی از نمايندگان مجلس خبر داده است.رجانيوز، به نقل از «يکی از نمايندگان بررسی کننده سابقه تحصيلی دکتر لاريجانی» که البته نام او را فاش نکرده مدعی شد: با اشاره به گزارش دريافتی در اين خصوص اظهار داشت: آنچه که تا اين زمان برای ما روشن شده اين است که ايشان سال‌ها پيش از اخذ کامل مدرک دکترا، خود را دکتر معرفی می کرد و با اين عنوان، در برخی موقعيت‌های شغلی، فعاليت می‌کرد. منبع ناشناس رجانیوز افزوده است: آقای لاريجانی مدرک دکترای خود را چند سال پس از آغاز مديريتش بر سازمان صدا و سيما اخذ کرد، اما وی پيش از آن، از جمله در انتخابات دوره چهارم مجلس که از حوزه انتخابيه شهرستان آمل کانديدا شده بود، از عنوان دکترا برای تبليغ خود استفاده کرد که البته رأی هم نياورد. همچنين، او در زمان اخذ رأی اعتماد از مجلس به‌عنوان وزير ارشاد نيز با عنوان دکتر معرفی شده بود، در حالی که در آن زمان فوق ليسانس داشت.سایت حامی احمدی نژاد ادامه می دهد: چند سالی که از آغاز به کار ايشان به عنوان رييس سازمان صداوسيما گذشته بود، رئيس وقت مرکز پژوهش‌های مجلس به تهيه پايان نامه دکترای او با استفاده از منابع تحقيقاتی مرکز پژوهش‌ها کمک ويژه‌ای کرد و برخی اطلاعات جمع آوری شده از منابع علمی و اجرايی کشور که بايد برای تدوين قوانين استفاده می شد، در تهيه اين پايان نامه استفاده شد.وی ادامه داد: پس از دفاع لاريجانی از پايان نامه‌اش، اساتيد مربوط به آن ايراد گرفته و پايان نامه را نپذيرفتند. ظاهراً اين اساتيد فشارهای زيادی را هم به علت رد کردن پايان نامه تحمل کرده بودند.اين نماينده خاطرنشان کرد: بعد از اين ماجرا، پايان نامه مردودی لاريجانی به مرکز پژوهش های مجلس بازگردانده شد و اين بار علاوه بر اطلاعات موجود در اين مرکز، از اطلاعات و اسناد موجود در دبيرخانه شورای عالی امنيت ملی هم استفاده شد تا اينکه بالاخره پايان نامه دکترای آقای علی لاريجانی پذيرفته شد.يک نماينده ديگر مجلس نيز با اشاره به اظهارات اخير لاريجانی درباره اينکه عاقبت به خيری فقط با اطاعت از رهبری حاصل می شود، رفتار و مواضع وی پيش و پس از برگزاری انتخابات را مورد اشاره قرار داد و گفت: با اينکه افراد معمولی جامعه هم موضع رهبری را از فرمايشات ايشان به خصوص در سفرشان به استان کردستان درک کرده بودند، اما آقای لاريجانی مسير ديگری را رفت و هزينه زيادی به کشور و نظام تحميل کرد.وی با اشاره به حمايت لاريجانی از موسوی، پيش از انتخابات يادآور شد: از جلسات انتخاباتی وی و ترکيب اعضای اين جلسات که بگذريم، کاری که ايشان بعد از ظهر روز اخذ رأی کرد و تلفنی به موسوی، به بهانه حتمی شدن رياست جمهوری‌اش تبريک گفت، قابل گذشت نيست، زيرا او از جايگاه رييس يک قوه و به عنوان کسی که قاعدتاً به اطلاعات و اخبار دست اول و محرمانه دسترسی دارد، وقتی به موسوی آن هم قبل از پايان زمان رأی گيری تبريک گفت، در واقع او را دچار توهم و تشويق کرد تا مواضع فتنه انگيز و تحريک کننده بعدی را هم داشته باشد که اين رفتارها باعث سلب امنيت و آسايش مردم و وارد شدن خسارات زيادی به کشور و اقتدار و حيثيت نظام شد. آيا نشست و برخاست های انتخاباتی آقای لاريجانی با کسانی که با نظام دچار تعارض و تضاد شده بودند و تشويق او به فتنه انگيزی موسوی و آشوب های خيابانی، نشانه اطاعت از رهبری است؟اين نماينده افزود: ما به خاطر بعضی مصالح درباره رفتار انتخاباتی آقای لاريجانی و جلسات و محتوای مذاکرات و مواضع علنی متناقض او سکوت کرديم، اما ای کاش وی برای چگونگی تشکيل دولت دهم تعيين تکليف نکند.به نظر می رسد حمله سایت حامی احمدی نژاد به لاریجانی .پیش کشیدن چگونگی اخذ مدرک او، با افزایش چالش میان اصولگرایان مجلس و محمود احمدی نژاد در مورد ترکیب کابینه مرتبط باشد.لازم به یاد آوری است افشای جعل مدرک تحصیلی از سوی عوضعلی کردان، وزیر کشور محمود احمدی نژاد که در نهایت به عزل او توسط مجلس منجر شد. گفته می شود کردان در کابینه تازه احمدی نژاد نیز دارای سمت بالا خواهد بود.
خبر مهمی که رجانیوز، ناشیانه فاش کردلاریجانی پیروزی موسوی راشب شمارش آراء تبریک گفته بود!

رجانیوز، روز گذشته به نقل از یکی از نمایندگان مجلس که نامش را اعلام نکرده مطالبی را در باره موضع گیری های انتخاباتی علی لاریجانی رئیس مجلس منتشر کرد. این نوع مطالب علیه لاریجانی، مقدمه رویاروئی های آینده مجلس و احمدی نژاد بر سر ترکیب کابینه کودتاست. همانگونه که هشدار حبیب الله عسگراولادی دبیرکل جبهه پیروان رهبر در همین چارچوب بود.
اما در مطلب منتشر شده در رجانیوز دو نکته مهم وجود دارد که در حقیقت دو اعتراف مهم است.
1- رجانیوز که سخنگوی احمدی نژاد است و از سوی مصباح یزدی نیز حمایت می شود راست و پوست کنده گفت که رهبر در سفر به کردستان، که در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری انجام شد، نظر خود را درباره ضرورت رای دادن به احمدی نژاد گفته بود و لاریجانی این نظر را مراعات نکرده و یا درک نکرده بود! عین جمله رجانیوز چنین است: "با اینکه افراد معمولی جامعه هم موضع رهبری را از فرمایشات ایشان به خصوص در سفرشان به استان کردستان درک کرده بودند، اما آقای لاریجانی مسیر دیگری را رفت و هزینه زیادی به کشور و نظام تحمیل کرد."
بدین ترتیب، آنچه بعنوان کودتای انتخاباتی می شناسیم حاصل درک نظر رهبر و تحمیل این نظر به مردمی بود که به نظر وی رای نداده، بلکه به موسوی رای داده بودند.
2- در بخش دیگری از این مطلب، از لاریجانی انتقاد می شود که چرا در شب و به ادعای رجانیوز "غروب" روز 22 خرداد، لاریجانی به موسوی تلفن کرده و پیروزی وی را تبریک گفته است.
عین جمله رجانیوز چنین است: "کاری که ایشان بعد از ظهر روز اخذ رأی کرد و تلفنی به موسوی، به بهانه حتمی شدن ریاست جمهوری‌اش تبریک گفت، قابل گذشت نیست..."
از آنجا که لاریجانی بعنوان رئیس مجلس فرد کم اطلاع و بی ارتباط با ارگان های مختلف نظامی و غیر نظامی جمهوری اسلامی نیست و با بیت رهبری نیز ارتباط مستقیم دارد، تلفن او به موسوی و گفتن تبریک پیروزی به وی، هرگز نمی توانست بدون اطلاع دقیق از شمارش آراء و گزارش اولیه وزارت کشور به بیت رهبری مبنی بر پیروزی موسوی با 19 میلیون رای باشد. یعنی همان رقمی که چند روز بعد با دقت بیشتر و شمار بیشتری از سوی مسئول پایگاه کامپیوتری انتخابات افشاء شد و گفته می شود به دلیل همین افشاگری نیز ترور شد.
بنابراین، لاریجانی نیز در جریان شمارش آراء، رای واقعی موسوی، شکست احمدی نژاد، نظر اولیه علی خامنه ای مبنی بر مدیریت کردن اعلام خبر پیروزی موسوی در انتخابات، گفتگوی تلفنی رئیس ستاد انتخاباتی وزارت کشور به موسوی و مطلع کردن وی از پیروزی و توصیه به تنظیم اعلامیه برنده شدن در انتخابات با خود داری از کلمه "پیروزی" بوده است. تبریک تلفنی لاریجانی به موسوی با آگاهی از این مسیر بوده است و مصاحبه بسیار کوتاه مطبوعاتی موسوی در ستاد انتخاباتی اش و اعلام پیروزی اش در انتخابات نیز پایان این مسیر بود. مسیری که در همان شب با حمله به ستاد موسوی دگرگون شد . یعنی علیه همه این مسیر طی شده کودتا شد.
1- طرح این کودتا از پیش تنظیم شده و مجتبی خامنه ای در جریان آن بود،
2- وی علی خامنه ای را برای کودتای ساعت 11 شب 22 خرداد متقاعد می کند و یا ابتدا به کمک احمدی نژاد و فرماندهان سپاه و حمایت احمد جنتی دست به کودتا می زند و بعدا پدرش را درجریان یک عمل انجام شده قرار میدهد،
3- نخستین بیانیه رهبر- که هنوز معلوم نیست خود او نوشته بود و فرد دیگری- در تائید پیروزی احمدی نژاد و تبریک به او، صبح روز 23 خرداد و پیش از اعلام نتایج شمارش رسمی آراء توسط وزارت کشور و پیش از تائید این نتیجه توسط شورای نگهبان از رادیو قرائت می شود.
4- این بیانیه که اولین بیانیه کودتا بود، درحالی از رادیو خوانده شد که مستند به گزارشی که غروب 23 خرداد به پیک نت رسید و انتشار یافت، علی خامنه ای بعد از نماز صبح 23 خرداد، توسط تیم محافظین نظامی بیت رهبری که سرپرستی آنها با سردار "آقا وحید" (کسی که در مراسم تنفیذ احمدی نژاد، حکم را میان رهبر و احمدی نژاد دست به دست کرد) برعهده دارد، با اعلام این دلیل که خطراتی وجود دارد، به ویلائی در اقدسیه که پیش از انقلاب متعلق به سازمان پیشاهنگی دوران شاه بوده، منتقل می شود.
بدین ترتیب، رجانیوز از هول حلیم در دیگ آن افتاده و در ادامه جنگ قدرت و اختلاف میان لاریجانی و احمدی نژاد خبر بسیار مهمی را فاش کرد که تاکنون "سر به مهر" بود! این که علی لاریجانی هم اطلاع دقیق دارد که موسوی برنده انتخابات ریاست جمهوری بوده و احمدی نژاد و یک باند از فرماندهان نظامی، به کمک احمد جنتی و شیخ محمد یزدی و همچنین سرلشگر فیروزآبادی و در راس همه آنها "مجتبی خامنه ای" در آخرین ساعت شب 22 خرداد علیه موسوی کودتا کرده اند. این که رهبر یا در یک بازی و توافق قبلی، پسرش را برای کودتا می اندازد جلو و بعد خود وارد صحنه می شود و یا در برابر عمل انجام شده قرار میگیرد و سپس آن را تائید کرده و مبتکر ادامه ماجرا و فجایعی می شود که افشای جزئیات آن و محکومیت تاریخی وی گریز ناپذیر است.

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

نشان ملي-ميهني


امیرکبیر و پرچم ایران
میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد
انقلاب مشروطیت و پرچم ایران
با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضس باشد پرچم بعد از انقلاب
در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبرکه شباهت زیادی به علامت پرچم سیک ها، یک گروه تندروی هندی دارد) در وسط آن قرار دارد

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

اعلامیه انقلابی میرحسین موسوی انتشار یافت

در پاسخ به نمایش شورای نگبهان در تائید نتیجه انتخابات

مقاومت مسئولیت دینی و انقلابی ملت در برابر کودتاست

همان‌گونه که انتظار می‌رفت شورای نگهبان، پس از نمایش‌هایی که توجه هیچ‌کس را جلب نکرد، و با چشم بستن بر روی انبوه تقلب‌ها و تخلف‌های صورت گرفته، سرانجام نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری را تایید کرد. جشنواره‌ای که تجدید حیات ملت ما را مژده می‌داد با تقلب و تخلف از عهدهای اسلام و انقلاب با ناگوارترین صحنه‌ها به پایان رسید؛ با حمله به خوابگاه دانشجویان، با خون‌های ریخته شده، جوانان کتک خورده و مورد اهانت قرار گرفته، صدا و سیمای از انظار جامعه افتاده، قلم‌های شکسته، روزنامه‌های بسته، با فضای امنیتی کودتاگونه و بی‌اعتمادی تلخ و گسترده مردم نسبت به نتایج اعلام شده برای انتخابات و دولت ناشی از آن. به زودی گرمای حادثه فرو می‌نشیند و دست‌اندرکاران این ماجرا با صورت‌حساب بلندبالای اشتباهات خود روبرو می‌شوند. آیا آنان از تحمیل آنچه روی داد سود بردند؟از این پس ما دولتی خواهیم داشت که از نظر ارتباط با ملت در ناگوارترین شرایط به سر می‌برد و اکثریتی از جامعه، که اینجانب نیز یکی از آنان هستم، مشروعیت سیاسی آن را نمی‌پذیرد. دولتی با پشتوانه‌های ضعیف مردمی و اخلاقی که از او انتظاری جز بی‌تدبیری، قانون‌گریزی، عدم شفافیت، تخریب ساختارهای تصمیم‌گیری و تدوام سیاست‌های ویرانگر اقتصادی نداریم، و بیم آن می‌رود که بر اثر ضعف‌های بی‌شمار ذاتی و عارضی‌اش در ورطه امتیاز دادن به بیگانگان بیفتد. این چیزی نیست که ما از آن خرسند باشیم، بلکه از آن به شدت واهمه داریم.خطر در پیش است. نظامی که به مدت سی‌سال به اعتماد مردم متکی بود نمی‌تواند یک شبه قوای امنیتی را جایگزین این نقطه اتکا کند. این اعتماد لطمات جدی دیده است؛ اگر انکار این واقعیت سودی می‌رساند، ما نیز با منکران آن هم‌صدا می‌شدیم، از بس که خطر عظیم است. اگر آنچه انکارش می‌کنیم واقعا صحت ندارد، چرا به دیگران اجازه اجتماع نمی‌دهیم تا معلوم شود که چقدر اندکند.باید باز گردیم، هنوز دیر نشده است. هنوز می‌توان اطمینان آسیب دیده مردم را بازسازی کرد؛ امنیت نظام ما در گرو چنین کاری است. فرزندان انقلاب را از زندان‌ها آزاد کنید. حبس آنان جز تغذیه غریزه فرافکنی در وجود خود شما فایده‌ای ندارد. مردم چگونه می‌توانند به حکومتی اعتماد کنند که دوستان و همکاران و فرزندانش را به صرف توهم در بند می‌کند؟ چیره کردن فضای امنیتی بر جامعه جز صدمه زدن به عواطف ملت نسبت به نظام اثری نمی‌گذارد. مطبوعات آزاد مجاری تنفسی یک جامعه سالمند؛ برای ترمیم اعتماد مردم این مجاری را مسدود نکنید.باید به اسلام باز گردیم، اسلام ناب محمدی که تحجر را بر نمی‌تابد و تا قیام قیامت برای معضلات جدید بشریت پاسخ‌های بکر و نو دارد. به اسلامی باز گردیم که ما را به امانت و راستی فرا خوانده است.به صداقت بازگردیم. چگونه از مردم می‌خواهیم ایمان‌های مذهبی‌شان را سرمایه اعتماد به ما قرار دهند در حالی که صراحتا به آنان دروغ گفته می‌شود؟به خرد بازگردیم. کشوری به عظمت ایران را، با آرمان‌هایی به بزرگی اهداف انقلاب اسلامی و با دشمنانی به آن سرسختی و کینه‌توزی که می‌شناسیم با دور ریختن سی سال تجربه مدیریتی و انکار ضرورت برنامه‌ریزی و تصمیمات خلق‌الساعه فردی اداره نمی‌‌توان کرد.به قانون بازگردیم؛ به قانون اساسی، این بزرگترین میثاق ملت. به قوانینی که خود وضع کرده‌ایم پایبند بمانیم و آنها را اجرا کنیم. بدون این کار سنگ روی سنگ بند نخواهد ماند.مردم به حکومتی اعتماد می‌کنند که آنان را محرم بداند. چرا باید مهم‌ترین مسائل مملکت از مردم پنهان باشد؟ محرم دانستن ملت و شفافیت اطلاعات اولین قدم در راه مبارزه با فساد است، حال آن که مردم ما حتی به اندازه خواندن خبرهای چند روزنامه محرم دانسته نمی‌شوند.به مردم بازگردیم. چرا هر گره سهلی را با دندان‌های امنیتی باز می‌کنیم؟ چرا به کوچکترین بهانه،‌ هرکسی را از دایره خود‌ی‌های‌مان دور می‌کنیم؟ این یکی بیش از اندازه جوان است، آن یکی بیش‌ از اندازه هنرمند است، آن یکی روشنفکر است، این یکی با ما اختلاف سلیقه دارد، آن یکی دانشجوست، این یکی از کار ما ایراد می‌گیرد، آن یکی به گروه ما تعلق ندارد، این یکی قدش بلند است، آن یکی خیلی شیک‌پوش است. آن‌قدر از دور خود می‌رانیم تا این که تنها می‌مانیم. این شیوه انقلاب اسلامی نیست، و شیوه اسلامی نیست که آغوشش را به روی همه باز می‌کند و به صرف شهادت زبانی، انسان‌ها را در دایره خود می‌آورد.چرا باید پس از یک انتخابات سرنوشت‌ساز در معرض چنین خطراتی باشیم، حال آن که انقلاب و نظام ما در آستانه تحصیل بزرگترین دستاوردها بود؟
مردم!
ما راهی دور و در نگاه نخست غیرقابل عبور را در چند ماه کوتاه پشت سر گذاشته بودیم. ما با هم این فاصله را آمدیم؛ از فضایی که به گرد دروغ و تردید و به غبار رمیدن‌های گروهی، طبقاتی، خانوادگی و بین‌نسلی آلوده شده بود، از دورانی که نطفه نا‌امیدی شروع به رشد کرده بود، زمانی که فاصله مردم از نظامشان روز به روز بیشتر می‌شد، تا با هم مقدمات انتخابات را به جریانی طولانی از یک تجدید حیات ملی تبدیل کنیم؛ فضایی پر از آشتی، شادی، آگاهی و نشاط، عرصه‌ای که در آن دوستداران نامزدها در حالی که خنده از لبانشان رخت بر نمی‌بست می‌توانستند با یکدیگر به بحث درباره آینده بنشینند و آن آزادی فرزانه که انقلاب ما وعده‌اش را داده بود تجربه کنند. فضایی که در آن کسی خود را شهروند درجه دوم و غیرخودی با انقلاب و نظام اسلامی نبیند، و کرد و لر و عرب و بلوچ و ترک و هر قوم دیگر و پیر و جوان و میانسال و هر قشر دیگر و هر صنف دیگر و هر سلیقه دیگر که تا چند ماه پیش خود را بیگانه با سرنوشت کشور می‌دید همچون عهد نخست جمهوری اسلامی، خویشتن را از نو در دایره صاحبان انقلاب بیابد. ما با هم آمدیم تا با تجسس در احوال شخصی مردم مخالفت کنیم و از نفرت‌پراکنی و پرونده‌سازی بیزاری بجوییم. با هم آمدیم تا حاکمیت عقل و عشق را توامان داشته باشیم. همه ما به چهره رحمانی اسلام رو کردیم و در این رویکرد میراث تمدنی ایران عزیز و بزرگ را تجدید شده دیدیم، تا آنجا که در مساجد شعار ایران، ایران! را با طنینی که هنوز در تکبیرهای شبانۀ شما شنیده می‌شود سر دادیم و کسی احساس نکرد که ایران جدای از انقلاب و یا جدای از اسلام است، بلکه اسلام و ایران و انقلاب از تحجر و کهنگی و تعصب و خارجی‌گری جداست. اسلامی که در ورای تمایزات عقیدتی و طبقاتی و قومی و جنسیتی کرامت انسان‌ها را ارج می‌نهد و اصل می‌داند. اسلامی که شوینده هر نوع نابرابری در مقابل قانون و پرچمدار تکریم حقوق شهروندی است.
مردم!
علیرغم آنچه روی داد، ما در این چند ماه آرزوهای بلند و کوشش‌های خالصانه خود را نباختیم. ما در این میانه مستوره‌ای از تحقق آرمان‌هایمان را یافتیم و دیدیم که آنچه به‌ دنبال آنیم چقدر خواستنی است و چه نسبت نزدیکی با حقیقت اسلام و انقلاب و هویت ملی ما دارد. این دستاوردی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را از ما بستاند. ما با هم سرمایه‌ای اندوخته‌ایم که پشتوانه و بستر حرکت‌های آتی ما و فرزندانمان خواهد بود و این خط سبز جوشیده از فطرت‌های مردم و واقعیت‌های تاریخی کشور و انقلاب همچنان در طول سال‌ها ادامه خواهد یافت تا به مقصد نهایی خود برسد. ما برای حفظ این دستاورد بزرگ همچنان ایستادگی خواهیم کرد.تمامی تلاش‌هایی که این روزها در مخالفت با شما صورت می‌گیرد برای آن است که از ثمربخش بودن اعتراضات قانونی خود ناامید شوید، زیرا تا ما ناامید نشویم این دولت از اعتبار واقعی برخوردار نخواهد شد. امید به آینده رساترین اعتراض ماست. به سابقه دیرینه این سرزمین نگاه کنید. در زندگانی ما مردم که از کهن‌ترین تمدن‌ها زاده شده‌ایم، فراز کنونی جزئی از یک تاریخ طولانی است. ما در جاده‌ای به درازای تاریخ همه بشریت قدم می‌زنیم. در این جاده چه بسیار ملت‌ها که منقرض شدند و جز داستانی از آنان باقی نماند. آن چیزی که ملت ما را به خلاف آنان و علیرغم سخت‌ترین رویدادها زنده نگه داشت امید بود، زیرا آفت این راهپیمایی هزاران ساله ناامیدی است. مردم ما می‌توانستند با بدبینی و ناامیدی حوادثی شبیه به آنچه را که در جریان انتخابات گذشته با آن روبرو شدیم پیش‌بینی کنند و به صحنه نیایند. آیا آنان اشتباه کردند که به این پیش‌بینی‌ها اعتنا نکردند؟ نه! آنان به مقتضای روح امیدی که هسته درونی هویت ملی ما را شکل داده و ما را در طول هزاره‌ها زنده نگه‌ داشته است چنین کردند. به‌ویژه با جوانان می‌گویم که اگر می‌خواهید ایرانی باقی بمانید از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست؛ بذری که با نخستین باران شروع به روییدن می‌کند و جان هرکسی را که هنوز ایرانی باقیمانده است، در هر کجای جهان که بیتوته کرده باشد به اهتزاز در می‌آورد، تا از نو خود را در سرنوشت این خاک شریک بداند.امیدی که هویت ما را شکل داده است معطوف به چه چیز است؟ قطعا معطوف به امور غیر واقعی و خرافه‌های واهی نیست، و الا نمی‌توانست ملتی را برای هزاران سال زنده نگه دارد. بلکه این امید معطوف به لطف و فضل الهی است. اگر علاقه به این هویت تاریخی کمترین فاصله‌ای با اسلام ندارد، به این خاطر است. ما آمده بودیم این علاقه را احیا کنیم. از این هویت خود فاصله نگیریم. شما وظیفه خویش را به درستی انجام داده‌اید و غیر ممکن است که لطف خداوند مردمی را که با نیت‌های پاک ادای وظیفه می‌کنند تنها بگذارد.امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمی‌گیرد و تنها زمانی در ما تحکیم می‌شود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد. دستانمان را به سوی یکدیگر دراز کنیم و خانه‌هایمان را قبله قرار دهیم. واجعلوا بیوتکم قبله. به خودتان و دوستان همفکرتان برگردید و این بار هر شهروند محوری باشد برای یک فعالیت مفید سیاسی،‌ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و منتظرتشویق و کمک دولتی که وجاهت خود را از دست داده است نباشد.مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمی‌پسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود. لیکن برای آن که این اعتراض به نتیجه‌ای دلخواه برسد باید چند اصل مهم را رعایت کنیم:
- نظام و انقلاب اسلامی میراث و میوه مبارزات تاریخی دویست‌ ساله شما با استبداد و عقب‌ماندگی است. جمهوری اسلامی نظامی‌است که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخه‌ اصیلش به اجرا درآید تمامی خواسته‌های ما را در بر می‌گیرد. مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. اینجانب قویا با چنین وسوسه‌ای مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسی ما همچنان دارای ظرفیت‌های ارزشمند تحقق نایافته‌ای است که باید با فعالیت همه نخبگان روحانی و دانشگاهی و اندیشمندان کشور اجرای آنها به صورت مطالبه‌ای ملی درآید.
به یاد آوریم که ملت ما در انقلاب اسلامی به دلیل عدم انعطاف در قبال خواسته‌های به حقش، که از زبان امام راحل بیان می‌شد، مجبور به ساختارشکنی گردید. به همه نهادهای تصمیم‌گیر در نظام توصیه می‌کنم که چون شورای نگهبان عمل نکنند و مجاری را برای اصلاح اشتباهات باز بگذارند، زیرا که بسته شدن این راه، تهدید ساختارشکنی را به عنوان تنها بدیل مطرح خواهد کرد، و این بدیلی است که همه ما هزینه سنگین آن را می‌دانیم و قاطعانه با آن مخالفیم. همچنین تاکید می‌کنم که تعلل در محقق ساختن آرمان‌هایی چون قانون‌گرایی، عدالت، آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و به ویژه اصول معطل مانده قانون اساسی مشروعیت‌سوز است.
- اسلام آن پوستین وارونه‌ای نیست که برخی مخالفان شما پوشیده‌اند. شیوه آنها این است که هر چیز مقدس و مبارکی را به نفع سلیقه خود مصادره کنند، تا جایی که حتی اگر بتوانند شال سبز شما را هم می‌ستانند. اسلام راستین نسبتی با ظاهرسازی‌ها و کج‌اندیشی‌های آنان ندارد، بلکه مکتبی رهائی‌بخش است که اگر به حقیقت و نورانیت آن برسیم دوای تمامی دردهای شخصی و اجتماعی ماست.
- ماجرای ما، هر چقدر تلخ، یک اختلاف خانوادگی است که اگر خامی کنیم و بیگانگان را در آن دخالت دهیم به زودی پشیمان خواهیم شد.
- در اعتراض و حرکت اصلاحی و اصولی ما هیچ‌کس نباید صدمه ببیند. ما زمانی در تلاش خود موفق خواهیم بود که ابتکارهای ما برای احقاق حقوقمان تا آن حد اندیشیده شده، کارآمد و در چارچوب قانون باشد که حتی کودکان خردسال و زنان باردار بتوانند در آن شرکت کنند.
- ما در برهه‌ای و گریوه‌ای از تاریخ کشور خود قرار داریم که راه‌حل بسیاری از مشکلات‌ ما قانون است. درست است! قانون همیشه بی‌عیب نیست. درست است! قانون عرفی قراردادی اجتماعی است و به مانند هر عهد و پیمانی که انسان‌ها با هم می‌بندند رعایت آن تنها تا زمانی الزامی است که طرف مقابل نیز به آن پایبند باشد. درست است! مخالف شما قانون‌ اساسی را زیر پا می‌گذارد، به خلاف نص این میثاق ملی شما را از حق برگزاری اجتماعات محروم می‌کند، بلکه حتی اگر به نشانه اعتراض پارچه‌ای سبز به دستتان ببندید به رغم اصول متعدد قانون اساسی و قوانین بی‌شمار عادی، خود آن کسی که مسئول حفظ امنیت است شما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. درست است! متقلبان و دروغگویان تنها به نیت تحمیل منویاتشان در پشت نام قانون سنگر گرفته‌اند. لیکن تلاشی که ما وارد آن شده‌ایم یک مشاجره و تلافی‌جویی نیست. ما را عصبانیت یا جاه‌طلبی یا خودپسندی برنیانگیخته است، بلکه حرکت ما اقدامی برای اصلاح و تامین بهروزی کشور است. برای رسیدن به چنین هدفی جا دارد که ما حتی به جسد قانون احترام بگذاریم، زیرا می‌دانیم که در فردای نزدیک، زمانی که کوشش‌مان به ثمر می‌رسد، نخستین اصلی که باید آن را نهادینه کنیم پایبندی به قانون است. این شالوده‌ای است که امروز صبورانه می‌ریزیم تا بر رویش بنای رفیع فردایمان را استوار کنیم.
- سرانجام وحدت. همه شما را به برادری دعوت می‌کنم. پیروزی ما در گرو معاضدت و پیوند با یکدیگر است، و در این یکدیگر تمایزی میان ما و مردمی که به دیگران رای داده‌اند نیست. حتی آنانی که اینک رو در روی ما به خشونت متوسل می‌شوند در اخوت ما شریکند، زیرا ما به دنبال آینده‌ای هستیم که در آن همان کسی که خواهر و برادرمان را در خیابان‌ها کتک زده است، سعادتمندتر، معنوی‌تر، سالم‌تر و زیباتر از امروز زندگی کند. رنگ سبزی که ما به عنوان نماد خود انتخاب کرده‌ایم یک معنایش هم این است؛ رنگ سبزی که ما را به اهل‌بیت نور، اهل بیت راستی، اهل‌بیت خرد، اهل بیت کرامت و فضیلت پیوند می‌دهد.
شاید بگویید که با این همه قید و بند دیگر فرجه‌ای برای بیان اعتراض باقی نمانده است. این گمان خامی است که مخالفان سطحی‌اندیش و افراطی شما در سر دارند. الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. کسانی که در راه خدا می‌کوشند خداوند آنان را به راه‌های خود هدایت می‌کند. به عنوان نمونه‌هایی از این هدایت به یاد آورید که خداوند چگونه آرامش را بر اجتماعات بی‌کرانه‌تان مستولی می‌کرد و یا در خلال آنها ظرفیت‌های ذهنی مردم به چه شعارهای نغزی رهنمون می‌شد. همان خلاقیت همچنان قادر است که با توجه به تمامی این اصول راه‌کارهایی بکر و موثر پیش‌پای ما قرار دهد، میدان‌های گسترده‌ای برای عمل در مقابل‌ ما بگشاید و تجربیات جدیدی برای آزادیخواهان جهان اندوخته کند.
در ابتدا هدف همه ما از شرکت در انتخابات آن بود که عقلانیت دینی به فضای مدیریت کشور بازگردد، لیکن در میانه مسیر به اهدافی بسیار بلندتر هدایت شدیم. ما در این بین می‌خواستیم ارکان ذیربط نظام به یاد آورند که در ورای تمامی آنان و ما فوقشان میزانی به نام رای و عزم مردم وجود دارد که آنها نه حق دارند و نه می‌توانند آن را نادیده بگیرند. امروز خواست عمومی برای سازوکاری کارآمد جهت انتخابات که در آن اطمینان ملی حاصل شود و دروغ، تقلب و تزویر جایی نداشته باشد، به یک مطالبه انکار ناپذیر مردمی تبدیل شده است. در هر قدمی در آینده تجربه تلخ و مشروعیت‌‌زدای جریانات اخیر باید پیشاروی ملت باشد و نباید هیچ فرصتی برای روشن‌تر شدن ابعاد این دروغ و تقلب بزرگ و پی‌آمدهای تلخ آن از دست برود.
در ایامی که گذشت شخصیت‌ها و گروه‌هایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمی‌شد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما مسئله انتخابات مسئله شخصی من نبود و نیست. من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شده مردم معامله یا مصالحه کنم. مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم.
گرو‌هی از نخبگان بر سر آنند که گرد هم آیند و با تشکیل جمعیتی قانونی صیانت از حقوق و آرای پایمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طریق انتشار مدارک و اسناد تقلب‌ها و تخلف‌های انجام گرفته و نیز رجوع به محاکم قضایی پیگیری کنند و نتایج آن را مستمرا به اطلاع عموم مردم برسانند. اینجانب نیز به این جمع می‌پیوندم. این گروه اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی را در دستور کار خود خواهد داشت و علاوه بر آن در این مرحله مطالبات زیر را دنبال خواهد کرد:
- توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و نظامی با مسائل انتخاباتی و بازگشت کشور به فضای طبیعی سیاسی
- اصلاح قانون انتخابات به نحوی که امکان تکرار تقلبات گسترده را از بین ببرد و بی‌طرفی نهادهای مجری و ناظر را تضمین کند
- رعایت اصل 27 قانون اساسی در مورد آزادی تجمعات
- آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها
- فعالیت مجدد سایت‌های خبری مستقل
- ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیام‌های کوتاه، و جلوگیری از قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر
- توقف برخوردهای یک‌جانبه، افترا، دروغ‌پردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور
- برخورداری از کانال‌های مستقل تلویزیونی در خارج و داخل کشور
- صدور مجوز برای تشکیل جمعیت‌های سیاسی،‌ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی
- آزادی همه دستگیرشدگان سیاسی، ابطال پرونده‌سازی‌های جعلی امنیتی و دخالت ندادن پرونده‌های جاری در برخورداری آنها از حقوق اجتماعی
در انتها به همه مردم شریف کشورمان، چه آنها که به اینجانب رای دادند و چه آنهایی که به اینجانب رای ندادند، به ویژه کسانی که در حوادث ناگوار هفته‌های اخیر صدمه دیدند درود می‌فرستم. همچنین مقام شهیدانی را که به جرم حق‌خواهی و آزادی‌طلبی در خون خود غلطیدند ارج می‌نهم و از خداوند بزرگ برای خانواده‌های عزیز آنان طلب صبر و اجر دارم.
ميرحسين موسوي
10/4/88

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

شير و خورشيد نشان ملي يا نماد سلطنت طلبي؟




درفش شیر و خورشید نشان به عنوان نماد اتحاد ایرانیان قرنها نمایانگر تاریخ و گذشته ی پر شکوه ملتی بود که میراثی شگرف در تمدن بشری از خود به یادگار گذاشت .پس از پیروزی انقلاب سال پنجاه وهفت , تبلیغات گسترده ای از جانب انقلابیون و هواداران ایشان پیرامون طاغوتی بودن نشان شیرو خورشید ارایه گردید تا جایی که حتی امروز هم گروههایی از عامه ی مردم شیر و خورشید را نماد سلطنت طلبان می پندارند. .مطابق با اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ,مصوب سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹ میلادی) پیرامون درفش ایران گفته شده‌: « پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می‌شود و نشان جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حرف الله) در وسط آن قرار دارد.نشان مذکور که آن را شیوه ی خاصی از نمایش نام مقدس پروردگار می خوانند در جریان یک رقابت و از میان نمادهای ارایه شده برای جایگزینی با شیروخورشید ! انتخاب گردید و طراح آن هم "حمید نعیمی" نامی مدرس دانشگاه شهید بهشتی است.بسیاری بر این باورند که این نشان برگرفته از نماد سیکها ی هند (کاندا) است و اول بار با دستور و پشتیبانی "آیت ا.. خمینی" که علاوه بر تبار هندی , گرایشات اسلامی داشته معرفی شد زیرا وی خواسته بدین نهج برآیندی از هر دو بدست دهد .اما آنچنان که بر همگان هویداست , نشان ملی کشوری به عظمت و قدمت ایران لوگوی تجاری یک شرکت یا سازمان نیست که برای طراحی آن مسابقه برگزار کرده , عده ای به صلاحدید خود از آن میان لوگویی را انتخاب نمایند .
مقدمه ای بر تاریخچه ی شیر و خورشید
پیشینه ی نماد شیر و خورشید به دوران هخامنشیان و حتی پیش از آن می رسد و کهن ترین مستند موجود از آن کتیبه ای است مربوط به دوران خشایار شا که هم اینک در موزه ی "آرمیتاژ" لنینگراد(سن پیترز بورگ) روسیه نگاهداری می شود.این نگاره شاه را در حالت احترام به شیری نشان می دهد که زنی بر روی آن جلوس کرده و بارقه هایی از نور (آنچنان که در روزگار ما هم قدسین را نمایش می دهند) وی را در بر دارد .آنچه در نخستین برداشت بر بیننده آشکار می شود اینکه اگر شیر وخورشید نماد سلطنتی بود شاه را در حالت نیایش یا احترام نشان نمی داد چون هیچ پادشاهی آنچه را خود ساخته یا نمایشگر سلطنت اوست نیایش نمی کند .برخی مورخین بر این باورند که در این تصویر شیر نماد میترا و خورشید (زنی که بر پشت شیر سوار است) نماد الهه "آناهیتا" می باشد. مستندات باقی مانده از پارتیان نشان می دهد که در دوره ی اشکانی خورشید بر روی درفش ملی ایران وجود داشته اما در آثار به دست آمده از دوران ساسانی نشان شیر وخورشید به فراوانی موجود است از آن جمله است تعداد هجده مهر که در نزدیکی دریاچه ی آرال به دست آمده همچنین ظروفی از طلا و نقره مزین به نقش شیر و خورشید و یا شیرو" گردونه ی مهر "(صلیب شکسته و به مفهوم چرخش خورشید ) بر بالای آن که قدمت این نشان را به خوبی آشکار میسازد.از اقوال مورخین چنان بر می آید که پس از اسلام اول بار در دوران سلطان مسعود غزنوی شیر بر روی پرچم ایران آمد که عده ای علت را علاقه ی شاه به شکار شیر دانسته اند و پس از او و در دوره های بعد این نشان به کرات بر روی پرچم تکرار شد .روانشاد احمد کسروی در کتابچه ای که پیرامون پیدایش شیر و خورشید نگاشته از قول "ابن عبری" و "مختصر التاریخ الدول " می نویسد: «غیاث الدین کیخسرو فرزند علاءالدین کیکاووس ،از شاهان خاندان سلجوقیان روم، دل به شاهزاده ای گرجی می بازد. کیخسرو چنان شیفته می شود که به درخواست دختر گرجی برای ضرب سکه ای با چهره ی او بر آن موافقت می کند اما نزدیکان کیخسرو برای پاس داشت دین اسلام، روا نمی دانند تا چهر ی زنی نا مسلمان بر سکه ها نقش بندد. با پایفشاری کیخسرو، چاره ای اندیشیده می شود تا از این بن بست بیرون آیند. پیکره ی شیری بر سکه نگاشته می شود و بر فراز آن، خورشید که نشان از چهره ی زیباروی گرجی است جای می گیرد و بدین گونه خواسته ی دلبر بر آورده می گردد. سکه های بسیاری از آن سکه ها هم اکنون در دست است که استوارگر داستانی است که ابن عبری می گوید.اما آنچنان که از این گفته برمی آید ایشان به منابع دوره ی هخامنشی و ساسانی دسترسی نداشته و پیداست آنچه از قول این مورخ اسلامی و بر مبنای آگاهیهای آن روز نقل کرده اند بدون در نظر گرفتن مدارک موجود از کشفیات باستانشناسی است که نمونه های آن پیشتر ذکر شد و بدیهی است چنانچه شاهزاده ی گرجی در قالب خورشید بر پشت شیر نقش شده صرفا در قالب نشانی بوده که از دوران باستان به روزگار سلجوقیان رسیده است. در دوران صفوی و افشاریه هم پیوسته این نماد بر روی درفش ملی ایران به چشم می خورد و از دوران شاه عباس به صورت نشان اصلی درفش ایران در آمد. با پیروزی قاجاریه و سلطنت "آغا محمد خان" وی که ذاتا شخصی کینه توز بود به سبب دشمنی با نادر شاه و از آنجا که شیر و خورشید را نشان سلطنت نادر می دانست فرمان دگرگونی آن را صادر کرد. اطرافیان وی بدو گفتند که شیر نماد اسدا.." علی" و خورشید هم نور حق است از اینرو آغا به جهت مذهبی بودن دستور داد :« اگر شیر نماد علی است ذوالفقاری هم به دستش دهید» اینگونه شد که شمشیری خمیده(شمشیر ایرانی صاف است) به این نشان علاوه گردید.از آنجا که با گذشت زمان و تغییرات در باورها و آرای مردمان, اسطوره ها و نمادها هم رنگ و بوی اعتقادات مردم رابه خود می گیرند و از آنجا که قرنها اعتقادی بااین مضمون که شیر نماد" اسدا.. علی" است وجود داشته این گفته که پرچم ایران نشانگر پیروی از "علی" و خورشید حق است به هیچ وجه نادرست نیست.در پایان خاطرنشان می کنم سه رنگ پرچم ایران و همچنین نشان "شیر وخورشید" بر روی آن پس از دوران مشروطه و با گشایش مجلس شورای ملی به عنوان نماد ملی ایران ( نه نشان سلطنت طلبان) رسما به تایید رسید و هیچگاه در طول چند هزار سال گذشته منظور از نمایش آن تمایلات سیاسی گروهی خاص نبوده بلکه صرفا نمایشگر هویت و پیشینه ی ملتی است که اگرچه در طول تاریخ خود با فراز و نشیبهای فراوانی روبرو شده اما کماکان هستی و موجودیت خود را حفظ نموده است.


نمایش رسوای شمارش آرادرسيماي جمهوري اسلامي











این ها مدارک آن نمایش آخری است که شورای نگهبان در سیمای جمهوری اسلامی به صحنه آورد. سه دهه، مردم در همین سیما دیده اند که از رهبر تا مردم عادی هنگام رای دادن، ورقه رای خود را تا می کنند و سپس به صندوق می اندازند. در نمایش تلویزیونی شورای نگهبان، این آراء تا نشده و یکدست را باصطلاح شمارش کردند! همه با یک نوع خودکار و تقریبا یک خط. ضمنا چنان شتابزده و گیج بودند که یک صندوق انتخابات شورای شهر تهران را هم برای شمارش انتخابات ریاست جمهوری آوردند در این نمایش اینها چیزهایی نیست که از چشم مردم پنهان مانده باشد. زیر فشار مردم، متوسل به همه این بازی ها و دروغ و دغل ها شدند. خشت اول را با دروغ گذاشتند و حالا تا ثریا دیوار حکومتی با دروغ رفته بالا و این فریاد میرحسین موسوی که دروغ جامعه را گرفته و رئیس دولت دروغگوست، بیخود به دل مردم ننشست!

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

من همون ايرانم

نامه سرگشاده هاشمي رفسنجاني به رهبری



نامه سرگشاده هاشمي رفسنجاني به رهبری
اكنون كه امام راحل (ره) آن پير فرزانه و حلّال مشكلات و ملجاء همه و يار صبور و ديرينه هر دوي ما آيت‌الله شهيد مظلوم دكتر بهشتي و بسياري از همسنگران قديم كه يا به فيض عظماي شهادت رسيدند و يا به ديار باقي شتافتند ؛ در بين ما حضور ندارند، شما مانده‌ايد و من ..از جناب‌عالي با توجه به مقام و مسئوليت و شخصيتتان انتظار است.
آيت‌الله هاشمي رفسنجاني طي نامه‌اي خطاب به مقام معظم رهبري خواستار رسيدگي به اتهامات وارده به خود، زيرسؤال بردن تصميمات بنيانگذار انقلاب اسلامي و رهبري نظام شد.به دنبال اتهامات اظهار شده دكتر محمود احمدي‌نژاد درباره بسياري از بزرگان كشور از جمله آيت‌الله هاشمي رفسنجاني، مبارز نستوه انقلاب از سال 42تا 57، عضو كميته حل مشكلات سوخت مردم در زمستان 57 براي مذاكره با اعتصابيون شركت نفت آبادان، عضو هيات حل مشكلات كردستان در سال 58، عضو شوراي انقلاب، سرپرست وزارت كشور در دولت موقت، رئيس مجلس شوراي اسلامي از سال 60 تا 68، فرمانده هشت سال دفاع مقدس، رئيس‌جمهوري ايران از سال 68 تا 76، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام و رئيس مجلس خبرگان رهبري، بسياري از مردم شريف ايران در سراسر كشور به انحاي مختلف خواستار پاسخ آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به اتهامات و دفاع از دستاوردهاي ارزشمند نظام اسلامي شدند و دفتر ايشان نيز در اولين فرصت از صدا و سيما خواستار وقتي براي پاسخگويي شد، اما صدا و سيما انجام اين مهم را به بعد از برگزاري انتخابات موكول كرد كه عملاَ تاثيري نخواهد داشت.از آنجايي كه طي روزهاي اخير موج اعتراض‌هاي مردمي از اقصي نقاط كشور براي علت عدم پاسخ به اين اتهامات افزايش يافته و به خاطر اينكه موج‌سواران بيش از اين با احساسات پاك و صادقانه مردم بازي نكنند، آيت‌الله هاشمي رفسنجاني تصميم گرفتند پاسخ به اتهامات رئيس‌جمهور را به مقام معظم رهبري و از طريق معظم‌له به مردم شريف ايران بدهند تا حداقل تاريخ انقلاب اسلامي در آينده‌هاي دور اين تجربه تاريخي را در اختيار نسل‌هاي متمادي ايران عزيز قرار دهد كه نگذارند پديده زشت دروغ، افترا و تهمت در اين كشور نهادينه شود
. متن کامل پيام بدين‌شرح است:
بسم‌الله الرحمن الرحيممقام معظم رهبري آيت‌الله خامنه‌اي زيده عزّهمتأسفانه اظهارات عاري از حقيقت و غيرمسئولانه آقاي احمدي‌نژاد در جريان مناظره با مهندس موسوي و مقدمه‌چيني‌هاي قبل و حوادث بعد از آن، خاطرات تلخ اظهارات و اقدامات منافقان و گروهك‌‌هاي ضدانقلاب در سالهاي اول بعد از پيروزي انقلاب و نيز تهمت‌زدن‌ها در انتخابات 84 و انتخابات مجلس ششم ولجن‌‌پراكني‌هاي باند پاليزدار كه در دادگاه محكوم شده را به نمايش گذاشت و از آنجا كه بخشي از اين اظهارات قبلاً در رسانه‌هاي دولتي و آتش تهيه آن در سخنراني مشهد مقدس مطرح شده، ادعاي اينكه مطالب او تحت تأثير فضاي مناظره گفته شده و فاقد برنامه‌ريزي قبلي است، پذيرفتني نيست و گويا براي تحت‌الشعاع قرادادن گزارشهاي مستند و مكرر ديوان محاسبات در خصوص مفقودالاثر بودن يك ميليارد دلار و ارتكاب چند هزار تخلّف در اجراي بودجه‌ها مي‌باشد و شايد هم رقيب اصلي خود را افتخارات ربع قرن انقلاب اسلامي مي‌داند.ده‌ها ميليون نفر در داخل و خارج ناظر دروغ‌پردازي‌ها و خلافگويي‌هايي بودند كه برخلاف شرع و قانون و اخلاق و انصاف، افتخارات نظام اسلامي‌مان را نشانه گرفته بود.زير سوال بردن تصميمات بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و تلاشهاي امام راحل و مردم مسلمان و متعهد و روحانيت عظيم‌القدر كه در نيم قرن گذشته با مجاهدت‌هاي خويش توانستند بناي باشكوه نظام اسلامي را ايجاد و مستقر و بالنده كنند، از اين بدتر نمي‌شد. دوران مشعشعي كه خود شما پشت سر امام(ره) در قامت مجاهد پيشتاز، رئيس‌جمهور و نهايتاً رهبري نظام نقش و مسئوليت‌هاي ممتازي به عهده داشته‌ايد.نقطه قابل توجه دراين تهمت‌ها اين است كه غيرمستقيم، مقام ولايت در زمان رهبري امام راحل و جناب‌عالي كه هادي دولت‌ها بوده‌ايد و با اظهارات صريح، مديريت‌ها را مورد تأييد و تحسين قرارداده‌ايد، نشانه گرفته است.بعد از جريان شوم 14 اسفندماه 1359 با ارشاد امام و بنيان‌گذار جمهوري اسلامي، شهيد مظلوم دكتر بهشتي و جناب‌عالي و اينجانب كه در شعارهاي مردمي به عنوان «سه ياور خميني» شناخته شده بوديم، با همراهي نيروهاي انقلابي و بخصوص نمايندگان متعهد مجلس اول و حزب جمهوري اسلامي توانستيم در جهت زدودن غبارهاي ابهامات و سم‌پاشي‌ها اقدامات مؤثري انجام دهيم و امام راحل درد آشنا با تشكيل گروه حقيقت‌ياب و داور، بخشي از حقايق را آشكار ‌كردند. نتايج آن، آگاهي بيشتر مردم و رسوايي فتنه‌گران و در نهايت نجات كشور از خطري بود كه دشمنان استكباري و ضد انقلاب طراحي كرده بودند.البته اينجانب قصد ندارم كه دولت موجود را مثل دولت بني‌صدر معرفي كنم و يا سرنوشتي شبيه آن دولت را براي اين دولت بخواهم، بلكه مقصود اين است كه بايد مانع گرفتار شدن كشور به سرنوشت آن روزگار شد.اينجانب براي پرهيز از آلوده‌شدن فضاي سياسي كشور در آستانه انتخابات به تشنجات بيشتر، از عكس‌العمل فوري كه مورد انتظار ملت است، خودداري كردم.در مراسم بزرگداشت سالگرد امام(ره) به آقاي احمدي‌نژاد گفتم كه در اظهارات او خلاف‌گويي‌‌هاي فراواني وجود داشته و ادعاي كذب تماس تلفني من با يكي از سران عرب و ادعاي كارگرداني مبارزات انتخاباتي رقبا و اتهامات ناروا به جمعي از بزرگان نظام، از جمله جناب آقاي ناطق نوري و فرزندان من و بدتر از همه زيرسوال بردن اقدامات امام راحل را يادآوري و پيشنهاد كردم با صراحت اتهام‌هاي نادرست را پس بگيرد كه نيازي به اقدامات قانوني افراد و خانواده‌هايي كه ناجوانمردانه و مظلومانه هدف تيرهاي ناسزاگويي قرار گرفته‌اند، نباشد.از صدا و سيما هم خواسته شد كه فرصتي در اختيار طرفهاي ذيحق براساس مقررات سازمان قرار دهد كه از خود دفاع نمايند. گرچه در گذشته به بخشي از اين اتهامات پاسخ داده شده و رئيس قوه قضاييه وقت جناب آقاي يزدي در پايان كار رياست جمهوري اينجانب، در عمل به اصل 142 قانون اساسي رسماً اعلام پاكي و منزّه بودن خانواده رئيس‌جمهور و حتي كم‌شدن دارايي‌ها در دوران مسئوليت را نمودند، ولي تكرار اتهام تكرار جواب را مي‌طلبد.مع‌الاسف، اين دو پيشنهاد خيرخواهانه عملاً پذيرفته نشده و رهبر معظم هم صلاح را در سكوت‌شان ديدند و بي‌شك جامعه و بخصوص نسل جوان نيازمند اطلاع از حقيقت است. حقيقتي كه با اعتبار نظام و همدلي ملت ارتباط جدّي دارد و اگر محدود به حق چند نفر بود؛اقدام به نوشتن چنين نامه اي نمي كردم.معتقدم جناب‌عالي بخوبي مي‌دانيد كه اينجانب و بسياري از بزرگان تأثيرگذار انقلاب و حتي خود جناب‌عالي از دوران مبارزه و سالهاي اول انقلاب و در تعدادي از مقاطع مورد تهاجم افراد لاابالي و ضدانقلاب بوده‌ايم و هميشه صبورانه تهمت‌ها و اهانت‌ها را پشت سر گذاشته‌ايم و در دور جديد تهمت‌ها و هجمه‌ها هم از حدود پنج سال پيش تاكنون دندان روي جگر دارم و بخاطر خداوند و مصالح انقلاب و كشور اندوه خويش را مكتوم مي‌د‌ارم و از اين جهت هم مورد گلايه بسياري از دلسوزان اسلام و انقلاب و بستگانم قرار مي‌گيرم ومهم اين است كه اينبار اين تهمت‌ها توسط رئيس جمهور و در رسانه ملي مطرح شده است. البته در موقع مناسب انحرافات و حق‌كشي‌هاي ناگفته انتخابات و اعمال دولت نهم در اختيار مردم و تاريخ قرار خواهد گرفت،تاريخ گواه است كه اكثريت مردم متعهد و انقلابيمان كمتر تحت تأثير خلاف‌گويي‌ها قرار مي‌گيرند و دليل آن آراء افتخارآميز مردم به اينجانب در آخرين انتخابات مجلس خبرگان رهبري است و نيز خوب مي‌دانيد كه در جريان انتخابات جاري، تاكنون به خاطر مسئوليت‌هاي رسمي ام در رسانه هامطلبي به نفع يا ضرر افراد و جريانهاي درگير در انتخابات نگفته‌ام و در موراد ضروري به كلياتي مبتني بر حضور حداكثري مردم در پاي صندوق‌ها و سلامت انتخابات اكتفا كرده‌ام و رسماً گفته‌ام برنامه شركت در انتخابات ندارم.چهار نامزد موجود براي آمدن به صحنه با اطلاع از نظر و سياست اينجانب از من نظر نخواسته‌اند و بعد از نامزدي هم از اينجانب درخواست حمايت نكرده‌اند و اگر هم در جلساتي بهم رسيده باشيم، چيزي جز همان كليات فوق‌الذكر را از من نشنيده‌اند و اگر حزب يا گروهي در مورد جهت‌گيري در انتخابات نظر خواسته‌اند، گفته‌ام براساس آيين‌نامه خود عمل كنند و حقيقتاً آنها با تصميم‌خودشان و همكارانشان در صحنه‌اند و عمل مي‌كنند و انصافاً تهمت دست‌نشانده بودن آنان ستم و بي‌حرمتي غيرقابل توجيه است.بجاست كه به اين حقيقت هم توجه شود كه احتمالاً عوامل دولت از نظر اينجانب مطلعند كه من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و كشور نمي‌دانم و خود جناب‌عالي هم از اين نظر من مطلعيد و دلايل آن را هم مي‌دانيد. ولي اين نظر را رسانه‌‌اي نكرده‌ام و خود عوامل دولت در اين مورد بزرگنمايي كرده‌اند كه هدف بزرگنمايي در آن مناظره روشن شد.با اينهمه بر فرض اينكه اينجانب صبورانه به مشي گذشته ادامه دهم، بي‌شك بخشي از مردم و احزاب و جريانها اين وضع را بيش از اين بر نمي‌تابند و آتش‌فشانهايي كه از درون سينه‌هاي سوزان تغذيه مي‌شوند، در جامعه شكل خواهد گرفت كه نمونه‌هاي آن را در اجتماعات انتخاباتي در ميدانها، خيابانها و دانشگاه‌ها مشاهده مي‌كنيم.اگر نظام نخواهد يا نتواند با پديده‌هاي زشت و گناه‌آلودي مثل تهمت‌ها، دروغ‌ها و خلاف‌گويي‌هاي مطرح شده در آن مناظره برخورد كند و اگر مسئولان اجراي قانون نخواهند و يا نتوانند به تخلّف‌هاي صريح خلاف قانون در اعلان افراد به عنوان فاسد كه فقط بعد از اثبات تخلّف در دادگاه قابل اعلان است، رسيدگي كنند و اگر فردي در موقعيت رياست جمهوري بدون مراعات ‌شأن منصب مقدسش خود را مجاز به ارتكاب چنين گناهان كبيره و اخلاق‌شكن عليرغم سوگند به مراعات شرع و قانون بداند، چگونه مي‌توانيم خود را از پيروان نظام مقدس اسلامي بدانيم؟رهبري معظم انقلاب؛اكنون كه امام راحل (ره) آن پير فرزانه و حلّال مشكلات و ملجاء همه و يار صبور و ديرينه هر دوي ما آيت‌الله شهيد مظلوم دكتر بهشتي و بسياري از همسنگران قديم كه يا به فيض عظماي شهادت رسيدند و يا به ديار باقي شتافتند ؛ در بين ما حضور ندارند، شما مانده‌ايد و من و معدودي از ياران و همفكران قديم. از جناب‌عالي با توجه به مقام و مسئوليت و شخصيتتان انتظار است براي حل اين مشكل و براي رفع فتنه‌هاي خطرناك و خاموش كردن آتشي كه هم اكنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه كه صلاح مي‌دانيد اقدام مؤثري بنماييد و مانع شعله‌ورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد.لذا در فرصت باقي‌مانده ضروري به نظر مي‌رسد خواسته حق حضرت‌عالي و مردم در خصوص انجام انتخاباتي سالم و پرابهت و حداكثري تحقق يابد. كاري كه مي‌تواند عامل نجات كشور از خطر و باعث تحكيم وحدت ملي و اعتماد عمومي باشد و فتنه‌گران نتوانند با حدس و گمان نصّ پيامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحريف كنند و با ناديده گرفتن قانون، بنزين بر آتش‌افروخته بريزند.سرچشمه شايد گرفتن به بيل چوپر شد نشايد گرفتن به پيل دوست، همراه، و هم سنگر ديروز، امروز و فردايتان
اكبر هاشمي رفسنجاني
Top of Form

Bottom of Form

۱۳۸۸ تیر ۶, شنبه


ايراني زنده به ايران است وايران زنده به غيرت ايراني